با تو چه قدرتمندم با تو چه آرامم با تو چه قوي و شکست ناپذيرم........
ابراهيم وار به سوي تو مي آيم آتش نفس را بر من گلستان مي کني؟ موسايي هستم که از دست خوي خود به تو مي گريزم دريا را بر من مي شکافي؟
من حيرانم حيران حيران.
ره به وحدت نيافتن تا کي
ننگ تثليت بر يکي تا چند؟
خدايا آگاهيم محدود است و نادانيم بسيار اما چون تو امر کرده اي به نيکي، به گذشت، به عطوفت و مهرباني اين تو و اين سر اطاعت من......... مي دانم متاعهاي ناچيز و کم بهاي مرا قابل مي داني و پس نمي زني.......
خدايا دوست دارم دوست تو باشم. با تو دوست باشم و در زمره دوستانت. به جز تو هيچ نبينم و به جز تو راه به جايي نبرم قبولم مي کني؟
بيست و چهارم...برچسب : نویسنده : 7zendegiaram8 بازدید : 78